شعر ایذه/فلسفه ی جنون

ساخت وبلاگ
مَپرس از چه مسیری به من بهار رسیده ستبهار مثل سواری ست که از دیار رسیده ستهمیشه دلخوش تغییرم ُو گمان من این بودکه فصل سرد به پایان انتظار رسیده ستدر این رقابت با ماه و سال چَند به چَندیمکه درد های من و تو به بیشمار رسیده ستسقوط نیست به معنای انحطاط که هر رودفقط به قصد رهایی به آبشار رسیده ستسکوت دامنه دارم شبیه ابر بهاریدر امتداد نگاهت به کوهسار رسیده ستمرا که عهد زمستان فریب داد! ، پس از آنبهار بود،به موقع سر قرار رسیده ستفرزاد الماسی _ایذه شعر ایذه/فلسفه ی جنون...
ما را در سایت شعر ایذه/فلسفه ی جنون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : afarzadalmasie بازدید : 28 تاريخ : چهارشنبه 8 فروردين 1403 ساعت: 19:37